حقیقی یا حقوقی قرار نخواهد گرفت.

asbasc

به دستم سرم وصل کرد. حالم از بوی الکل به هم خورد ولی آروم ترم کرد. بعد از نیم ساعت که حالم سرجاش اومد بلند شدم و نشستم. ثریا خانم و یه پسر جوونی دقیقا روبه روی تختم ایستاده بودند. ثریا خانم تا دید بلند شدم پرستار رو صدا کردتا سرمم رو در بیاره و بعد با هم از بیمارستان خارج شدیم. ارسلان با یه ژست خاص سویچشو درآورد و دزد گیر ماشینشو زد. نمی دونم ماشینش چی بود فقط می دونم آل

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در جمعه 8 اسفند 1393ساعت 5:27 توسط qoptan | تعداد بازديد : 191 | |

alclac

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در جمعه 8 اسفند 1393ساعت 5:20 توسط qoptan | تعداد بازديد : 193 | |

;qd;qd

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 3 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در جمعه 8 اسفند 1393ساعت 5:12 توسط qoptan | تعداد بازديد : 162 | |

qjbd;qd

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در جمعه 8 اسفند 1393ساعت 5:04 توسط qoptan | تعداد بازديد : 160 | |

l1h2el21

vرس آقا امید...چی دوست داری بپرسی؟ها؟
امید متفکرانه بهم نگاه میکرد.تو دلم گفتم:مگه میخوای سوال کنکور طرح کنی که اینجوری رفتی تو فکر؟؟
بعد از چند ثانیه صبر گفتم:نمیپرسی؟...باشه نفر بعدی کیه؟؟
امید از حالت سکوت خارج شد،دستشو رو دستم که رو بطری آماده چرخش بود گذاشت و گفت:تا حالا تونستی...رضا رو...از ذهنت بیرون کنی؟
قلبم ریخت.اخه این چه سوالی بود؟به خودم اطمینان داشتم که رضا رو فراموش کردم واسه همین با اعتماد گفتم:این چه سوالیه امید؟؟معلومه که خیلی وقته از ذهنم بیرونش کردم
امید لبخند زد و گفت:امیدوارم...خب؟بعدی کیه؟؟

من جلوشو گرفتم و نذاشتم بطری رو بچرخونه گفتم:نه امید.تو به من اعتماد نداری درسته؟؟
امید-موضوع این نیست

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در پنجشنبه 7 اسفند 1393ساعت 6:10 توسط qoptan | تعداد بازديد : 157 | |

ascjnas;c

که افتاد قدم اول رو بر نداشته من نگهش داشتم:مطمئن باش اگه تو نباشی...منم نیستم امید...
امید سر جاش وایساد.سرشو که پایین انداخته بود بالا گرفت و یه قدمی رو که با هم فاصله داشتیم از بین برد و جلو اومد.به چشماش نگاه میکردم،خدایا من چقدر این چشما رو دوست دارم...ازم نگیرشون...
با صدای سرفه های نازی که سعی میکرد ما رو به خودمون بیاره از رویا و وهم و خیال بیرون اومدم و خودمو در آغوش امید یافتم.تازه یادم اومد که وقتی بهش گفتم تو نباشی منم نیستم اون منو تو آغوشش کشیده بود.دستاشو از دور کمرم باز کردم و آغ

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 3 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در پنجشنبه 7 اسفند 1393ساعت 6:04 توسط qoptan | تعداد بازديد : 200 | |

lkbas

صدای پر از اشتیاقش بدترم میکرد... یک ساعتی گذشت.... بازی کثیفی رو شروع کرده بودم.... میلاد.... پسر بیچاره ای که فکر میکرد پدرش عاشق منِ... نمیدونست انقدر ضعیفِ که با یک صدا در هم میشکنه.... لباس هامو پوشیدم و برای آقاجون و مامان پیغام گذاشتم
" من میرم خونه .... یوسف میاد خونه.... ببخشید خبر ندادم....مستانه"
نمیفهمیدم چی دارم مینویسم هرجا رو نگاه میکردم یوسف جلوی چشمم بود... تک تک خاطره هام تو همین خونه شکل گرفته بود و تو همین خونه باید نابود میشد.... نگاهم به خودم بود ، توی آینه قدی پشت در راهرو.... چقدر پست بودی افسانه... چطور تونستم زندگیم رو نابود کنم.... چرا با یه حماقت تا مرز نابودی رفتم....برس توی دستم رو به شیشه آینه کوبیدم.... شکست مثل دل خو

- افزايش طول و قطر آلت | داروي مطمئن براي افزايش سايز و حجيم كردن الت تناسلي
- بزرگ كننده و كلفت كننده دايمي الت | راهكار بزرگ شدن الت
- بهترين دارو جهت افزايش اندازه آلت | افزايش طول و قطر الت مردان در طب گياهي
- روش گياهي موثر براي بزرگ و كلفت شدن الت | راه حل دراز شدن الت مرد
- بهترين راه حل براي افزايش دادن طول و قطر آلت مردان
- قرص هاي تاخيري | چگونه كمر سفتي تري داشته باشيم
- قرص ضد زود انزالي مردان | روش به تعويق انداختن انزال
- چيطور الت مرد بزرگ و كلفت روش گياهي افزايش زمان نزديكي
- روشن شدن رنگ پوست در آلت تناسلي زنان
- بستن لوله هاي رحم در خانمها
- ۲۰ تحريك كننده جنسي زنان
- عوامل تاثير گذار بر روابط جنسي
- متخصص باروري چه‌كار مي‌كند؟
- رژيم غذايي مناسب جهت بهبود باروري در مردان
- علل ناتواني جنسي در زنان
- همه چيز درباره ي اندازه ي آلت تناسلي مردان !
- علل كاهش ميل جنسي در زنان ومردان
- چرا پريود نميشوم؟
- رابطه جنسي و ايمني بدن؟
- تكنيكهاي ارگاسم چندگانه در مردان
- خطر انتقال بيماري هاي مقاربتي چه زماني بيشتر است؟
- هر آنچه بايد درباره انزال زنان بدانيد !!
- آيا زايمان طبيعي بدون درد ممكن است؟
- نكات مهم براي روزهاي اول متاهلي
- افزايش و كاهش هورمون هاي جنسي در مردان
- چرا بعضي اوقات مردان از روابط جنسي سرد مي شوند؟
- چربي هاي رژيم غذايي، بر كيفيت اسپرم اثر دارند
- اين زنان دچار مشكلات جنسي مي شوند !!
- وقتي بچه دار شدن رابطه جنسي والدين را تهديد مي كند
- درمان افسردگي به قيمت از بين رفتن ميل جنسي!؟
- ورزشي كه زندگي جنسي شما را بهبود مي بخشد
- مواد غذايي مفيد براي عملكرد جنسي را بشناسيد
- وقتي ارتباط جنسي مانند مسكن عمل مي كند
- اين ۲ ماده مغذي در ميل جنسي زنان نقش دارند
- زنان بايد به ارگاسم رسيدن را ياد بگيرند
- پاسخ به سوالات شما درباره عادت ماهيانه
- رابطه زناشويي پس از زايمان
- مطلوب ترين سنين براي باردار شدن زنان در چند سالگي است؟
- ۴۰ درصد افراد متاهل جامعه از اختلالات جنسي رنج مي‌برند
- چرا از رابطه جنسي خود لذت نميبرم؟
- ارتباط سايز آلت تناسلي با رضايت جنسي همسر !
- چرا كاهش ميل جنسي؟
- چگونه سرطان دهانه رحم را به موقع تشخيص دهيم؟
- نعوظ آلت تناسلي هنگام خواب و ارتباط آن با شكستگي آلت
- رازهايي كاملا زنانه در زندگي زناشويي
- آيا مي خواهيد امشب لذت جنسيتان را چند برابر كنيد؟
- با مرد بچه‌ ننه چه كنيم؟
- قسمت چه جايگاهي در ازدواج دارد؟
- رابطه جنسي و ايمني بدن؟
- ۸ اشتباه مهلك دوران نامزدي

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در پنجشنبه 7 اسفند 1393ساعت 5:57 توسط qoptan | تعداد بازديد : 137 | |

;j;qd

س مسعود افتاد
"همه چی از یه دروغ شروع شد، از یه بازی بچگانه ،از یه نگاه که تو عمق وجودت رخنه میکنه، کاش هیچ وقت او بر نمی گشت کاش هیچ وقت نبود... بوی تورا میداد ولی تو نبود... من حضور گرمت رو تو محبت اون جست و جو کردم... سکوت نکن سکوتت عذابم میده... بگو با این بار گناه چیکار کنم، چه جوری عمری که به بازیش گرفتم رو جبران کنم ، روزهای رفته اش که با عشق زندگیش بود و خبر نداشت رو چطور بهش برگردونم
باید باهاش حرف بزنم باید بگم چقدر برای من ارزش داره.... باید بگم عذر میخوام باید بگم منو ببخش"
دوباره شماره گرفتم... گرفتن هفت شماره برام مثل یک سال

گذشت
-بله
صب

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در پنجشنبه 7 اسفند 1393ساعت 5:48 توسط qoptan | تعداد بازديد : 125 | |

;qjd;d

رست و حسابی یوسف رو ندیده بودم... درگیریش برای متقاعد کردن امیر و از یک طرف رسیدن به دوتا مطب و بیمارستان ما رو از هم دور کرده بود... مامان و آقاجون نهار خونه مهتاب دعوت بودند... علاقه ای به رفتن نداشتم و با آوردن بهانه نرفتم... دلم میخواست با خاطرات قبل عروسی خلوت کنم...
از کشوی اتاق مامان کلید اتاقم رو برداشتم و به طبقه بالا رفتم... هر بار که به اینجا میومدم به اتاقم سر میزدم و یاد گذشته ها میکردم.
میلاد چند روزی بود به خ

ونه شهره رفته بود... به نظر همه بهتر بود حضور میلاد میتونست حال و هوای دوقلو ها رو عوض کنه...
از توی قفسه کتابام دفتر خاطرات دوران جوانی ام رو برداشتم.... روزهایی که با یوسف حرف میزدم رو اینجا نوشته بودم....
دوباره مثل قدیم بی قرار شدم... در کمدم رو باز کردم و نگاهم به تلفن قدیمی توی کمد افتاد... تنها شاهد حرفهای من و یوسف..

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در پنجشنبه 7 اسفند 1393ساعت 5:42 توسط qoptan | تعداد بازديد : 133 | |

q;jkd

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 3 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در دوشنبه 4 اسفند 1393ساعت 6:04 توسط qoptan | تعداد بازديد : 276 | |

حقیقی یا حقوقی قرار نخواهد گرفت.

asbasc

alclac

;qd;qd

qjbd;qd

l1h2el21

ascjnas;c

lkbas

;j;qd

;qjd;d

q;jkd

نوشته های پیشین

آمار وبلاگ

خبرنامه